آترینآترین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

آترین

۱۹ آبان ۹۲

1392/8/26 16:17
نویسنده : هلیا
1,866 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

خوب هفته‌ای که گذشت واقعا برام خیلی سخت بود. متاسفانه بچه کوچولومون سقط شد..........

میدونم که ایشاالله صلاح خدا و حکمت و رحمتش تو این بوده و امیدوارم که خودش همیشه پشتیبان و نگهدار و حافظمون باشه مخصوصا آتی خوشگل نازم رو که امیدوارم لیاقت بزرگ کردن و لذت بردن و کنارش بودن رو داشته باشم........

لحظات سختی رو گذروندم اما هر لحظه وجود خدا و حضورش رو بیشتر حس کردم و امیدوارم که خودش این حس شکر و قدردانی رو ازم نگیره و کنارم باشه و فهمیدم که چقدر انسان بدون وجود خدا هیچه و چقدر محتاج...........

آترین عزیزم

امیدوارم روزی که تو هم این نوشته های من رو میخونی عشق خدا رو درک کرده باشی و ایشاالله که من تونسته باشم وظیفه ام رو به خوبی اجرا کرده باشم و راه رسیدن به معبود رو بهت نشون داده باشم که تنها راه آرامش وحدت و یکی شدن با معبوده و این که بدون همیشه دوستت دارم و همیشه عاشقتم

 

خوب حالا از کارهای بامزه آترین بگم که یه ذره حال و هوامون عوض شه

هفته پیش بردمش خانه بازی؛ با ماشین رفته یه دور زده میگه مامان من رفتم بنزین زدم اومدم

صندلی رو میاره وسط هال و دورش کوسن میچینه ماشینش رو میاره و از بینش رد میکنه میگه تونل درست کردم

دیشب هم خونه مامان فرشته(به قول آترین) بودیم و رایان و ایمان و آترین داشتن میدویدن و سر و صدا میکردن؛ بابام رفت دعواشون کرد آترین تندی اومده جلو و میگه چشم چشم و بابا رو بوس میکنه یعنی بابام میگفت قربونش برم من از همه بیشتر صدا کرده اما چه سیاستی داره که نمیزاره دعواش کنیم.

دیروز هم بردم بخوابونمش میگه اول کتاب بخونم بعدش لالا

اینهم ادامه عکسهای شهریور ٩٢

giethoorn هلند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین می باشد