۲۶ آذر ۹۲
اینم روزی که با مینا جون . مامان فرشته رفتیم باشگاه انقلاب
آترین هم عاشق تنیس شده بود و خودش به مربیه میگفت بهم راکت بده برم بازی کنم
اینم قیافه آترین که صبح کله سحر از خواب بیدار شده و خوراکیهای من رو خورده ساعت ۶ صبح
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی