13 آذر 1391 نهمین سالگرد ازدواج مامان بابای آترین
سلام
دیروز نهمین سالگرد ازدواج من و بابک بود. واسه بابک یه سورپرایز کوچیک درست کردم از عکسهای جشن های دو تایی و سالگردهای مختلفی که با هم گرفتیم
آترین رو هم گذاشتیم خونه عمو محمد و خاله یاسمین و دو تایی رفتیم رستوران لوشاتو که خیلی خوب بود
آترین هم اونجا اینقدر ددر ددر کرده بود که عموش اینها دلشون سوخته بود و آورده بودنش بیرون
منم که حسابی درگیر پایان نامه ام هستم
راستی آترین وقتی بهش چیزی میدیم و میگیم بفرمایید میگه مرسیییییییییییی
دیگه حسابی هم راه میره و از تو سالن میره اتاق و اینور اونور
همش هم طبقه بالا رو نشون میده و میگه مااااااااا
هروقت هم که دارم پای کامپیوتر کار میکنم میاد پای من رو بوس میکنه که یعنی بغلم کن، از اون کارهایی که بعدا دلم واسش تنگ میشه
حالا عکسهای پارسال: 7 آذر:
١١ آذر:
اینم 13 آذر پارسال که آترین عوض این که بلند شه و واسه مامان و باباش سالگرد بگیره، گرفته خوابیده :)