15 دی ۹۲
سلام
چند وقته که از شیرین کاریهای آةرین چیزی ننوشتم؛ راستش اینقدر آتی جون الان تو شیرین شدی و اینقدر قشنگ صحبت میکنی که من نمیدونم که کدوم رو بنویسم
مثلا چند روز پیش تو ماشین من یه آهنگی رو رد کردم؛ بعد آترین گفت اون رو میخوام؛ گفتم کدوم؛ گفت همون که گیتار داره :::)))))))) (اول آّنگش گیتار میزنه؛ والله من تشخیص نداده بودم)
دیروز هم داشتم کمدش رو مرتب میکردم یه دونه اسباب بازی نو پیدا کردم که گذاشته بودم واسش برای جایزه؛ گفت مامان این چیه؟ (میخواست بازش کنه) بهش گفتم این کادوته که هز موقع کار خوب کردی بهت میدمش؛ قشنگ گفت باشه و در اسباب بازی رو باز نکرد
خوب ادامه عکسهای آبان ۹۲
عروسی مهدی(پسر پسر عموم) که چشمتون روز بد نبینه که من تمام سالن رو دنبال آترین جون میدویدم و ایشون هم با هیچ کی غریبی نمیکرد و واسه خودش همه جا میرفت و ..... و انگار نه انگار که جای غریبه هستیم:
کلبه بازی با آرنیکا جون
خانه بازی نیاوران؛ آترین سوار ماشین میشد میگفت مامان من برم بنزین بزنم الان میام
مامان آترین