نه بهمن نود و یک
از کارهای جدید آترین
به عمو هانیش میگه عمانی یا عما
به عمو محمدش میگه عم مُ
بالشت میگه
باشه میگه
چشماش رو نشون میده
یک بند هم چسبیده به من که من یه موقع گم نشم
هفته پیش سه شنبه با مامی مشته رفتیم آرایشگاه مک که اونجا همه عاشقش شده بودن و میگفتن آترین از دوست پسرهای ما خوش تیپ تره :))))
بعدش هم نهار رفتیم بوکا که خیلی خوب بود و دیگه از صبح تا عصر بیرون بودیم و بهمون خیلی خوش گذشت
این هفته هم که همش استرس هانی جون رو داشتیم و خیلی نگران بودیم که خوشبختانه دیشب فهمیدیم که چیز خاصی نیست خدا رو شکر
آهان راستی آترین هر روز صبح میره روی وزنه و خودش رو میکشه و میگه نچ نچ :)))))))))(ادای من رو در میاره)
۳ بهمن ۹۰ خونه عمو محمد
۷ بهمن ۹۰ آترین
۹ بهمن ۹۰
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی