آخه من عاشق باشه گفتن توام
۲۳ بهمن ۹۱
هفته پیش همونطور که بابا بابک گفتش متین جون اومد ایران و ما پنجشنبه رفتیم خونشون که خیلی خوش گذشت و آترین هم نزاشت یه آب خوش از گلوی متین گل بره پایین و تا اون میخواست کارتون ببینه میرفت ایپد رو خاموش میکرد یا هر دو دقیقه یکبار بهش پخ میکرد و دوتایی خیلی بامزه بودن
جمعه هم متین جون اومد خونه ما و دیگه این دو تا بیشتر با هم آشنا شدن و بیشتر با هم بازی میکردن و آترین هم هی پستونک متین رو میزاشت تو دهن متین و وقتی متین سرفه میکرد میزد پشتش
یکشنبه هم همین داستان خونه عمو محمد بود و طفلکی عمو و زنعموی یاسی از دست این دو تا بچه شیطون و خوشگل سرسام گرفتن
دیروز یعنی ۲۲ بهمن هم رفتیم با پریسا جون و کیانا جون جاجرود که اونجا هم پارسیا و کیانا و آترین با هم بازی میکردن و سه تایی قر میدادن و بعضی وقتها هم دعوا و بعضی وقتها هم بوس و ... که خیلی خیلی خوش گذشت
آترین هم دیشب میگفت مشین(متین) و تازگیها هم میگه باشه که من و باباش عاشق این باشه گفتنشیم
دیشب هم داشت بامبوها رو مینداخت که من دویدم و گرفتمش و تا دعواش کردم تند و تند من رو بوس میکرد و میگفت به به و دست نه و باشه
آهان از کارهای جدیدش که زیاد انجانم میده اینه که جیغ میزنه و بعدش خودش میگه هیش
حالا پارسال: ۲۰ بهمن: اینم پسر اخمالوی پرجذبه من
۲۱ بهمن
با بابایی جواد و رایان جون
۲۳ بهمن