جوجههههه (گوجه)
سلام
امروز ۳۰ بهمن ۹۱ هست و آترین دیگه الان ۱۷ ماهش تموم شده و داره یواش یواش خیلی کلمات رو میگه به گوجهفرنگی میگه جوجه(خانم قانی بهش میگه مگه تو ترکی) به متین میگه مشین و خیلی چیزهای دیگه تازگیها هم عاشق «چه خوابهایی برات دیدم» شادمهر شده و تا تو ماشین میشینه سریع میگه اون رو بزارین و باهاش میرقصه
خبر خیلی مهم این که مامان آترین بالاخره دفاع کرد اونم با نمره عالییییییییییی
دست پسر گلم درد نکنه که تو این مدت با مامانش همراهی کرد و البته بابک عزیزم
توی این هفته بازم آترین و متین همدیگه رو دیدن و کلی با هم بازی کردن و قسمت بامزه ماجرا زمانیه که سر یه اسباببازی با هم دعواشون میشه(سر ماشین متین که آترین میگفت حالا که دعوامون شده من و باباش حق نداریم متین رو بغل کنیم)
هفته پیش با مامی مشته و بابالی رفتیم رستوران راه چوبی که به آترین خیلی خوش گذشت و کلی اونجاها قدم زد و حال کرد.
دیشب هم با بابا بابک و آترین رفتیم رستوران لونا و شام فارغالتحصیلی من رو خوردیم و با این که آتی خیلی ورجه زد خیلیییییییییییییییی به من کنار دو تا گلم خوش گذشت
اینم ۲۴ آبان ۹۰ که آترین خونه پارسی بود و اولین فرنی سادش رو همین روز شروع کردش
۲۷ بهمن ۹۰
۲۸ بهمن ۹۰ آترین بیدندون
۲۹ بهمن ۹۰ تولد ۵ ماهگی آترین