۱۱ خرداد ۹۲
۵شنبه خونه دایی همایون بودیم با مامان و بابا و عما و گوجه
رایان گیتار میزد و آترین هم قر میداد: شونه شونه
دیشب هم نرگس اینا قرار بود بیان خونمون که مهمونهامون اضافه شدن: رضا و نیاوفر؛ محمد و شهرزاد؛ یاسی و محمد؛ نرگس و سروش و لیلا؛ تینا و خشایار
آترین هم به آرنیکا میگفت آنا
با آرنیکا و مبین حسابی بازی کرد و خودش رو قاطی بزرگا کرده بود و عین این بچه های بزرگ تو اتاقش بازی میکرد ولی با تارا خوب نبود و تا من میرفتم سراغ تارای خوشگل قلنبه سریع خودش رو به من میرسوند و نمیزاشت که من بغلش کنم.
حالا ادامه عکسها: این شب برگشتن از آلمانه که آترین دلش واسع ماشینش تنگ شده بود
فروردین ۹۲:
اینم روزی که سقف اتاق خوابمون ریخت و مجبور شدیم تو هال بخوابیم که آتی حسابی ذوق کرده بود
پسر گل من موقع واکسن یک سال و نیمگی که واقعا عین یک مرد برخورد کرد و خودش دستش رو برد جلو و روش رو برگردوند
آترین DJ
اینم ایمیل دوست بابک: آترین چکشیان که زمان تولد آترین واسش فرستاده بود