آترین کوشولو
١٨ دی 1391
هفته پیش 3 شنبه من و آترین صبحانه رفتیم خونه مامان اینها و تا شب هم موندیم و با مامان اینا شب پاستا درست کردیم که خیلی چسبید
4شنبه هم با هانی و مامان اینا خونه دایی همایون بودیم و آترین هم اینقدر با دایی همایونش رقصید که نگو
5شنبه با عمو هانی رفتیم نهار نایب که خیلی چسبید و آترین هم کلی شیطونی کرد
جمعه ما مهمون داشتیم عموهانی و محمدو مامان اینا و همایون اینا و هاله و هانا
آتربن اینقدر قشنگ با هانا بازی کرد و هانا هم هر کاری میخواست با آترین میکرد و آترین هم هیچی نمی گفت و شب هم موقع خوابیدن فکر میکرد هنوز مهمونها هستن و نمی خوابید
دیشب هم کیانا اینا اومدن خونمون و آترین و کیانا کلی هم رو بوس کردن و حسابی با هم بازی کردن
و حالا پارسال
اولین بار که آترین وقتی شیر میخورد بر میگشت و به من نگاه میکرد 16 دی
17 دی: برای اولین بار اسباب بازیش رو دستش میگیره