بعد از یه عالمه وقت
سلام
امروز ۲۳ اردیبهشت. آخرین مطلبی که واسه آترین نوشتم ۳۰ بهمن بوده. جریان هم اینه که من تا پایاننامم رو دادم رفتم یه راست زیر لحاف و حسابی مریض شدم. بعد هم یه ذره خونه تکونی و بعد هم که ما ۱۲ اسفند شبونه به خاطر عمل مامان شهناز(به قول آترین شه) رفتیم آلمان. دست بابا بابک مهربون درد نکنه که نزاشت اینجا سوت و کور بمونه.
تو راه که آترین عالییییییییییییییییییییی بود و تو هواپیما هم خوابید و اونجا هم که رسیدیم انگار نه انگار که مامان و بابای بابک رو چند وقته که ندیده و یه راست رفت تو بغلشون و رفت rewe تو فرودگاه و باهاشون به به خرید. اصلا هم نگفت که مامانی و بابا دون کجان
ما یکشنبه رسیدیم آلمان و مامان سه شنبه عمل کردن
اینم آترین که آماده شده واسه رفتن بیرون با بابا محمود جونش
اینم آترین و بابا بابک تو Schmolderpark
آترین در حال غذا دادن به مرغابیها
اینم قیافه آترین خوشگل و لوس مامان شهناز و بابا محمود