۲۵ خرداد ۹۲
سلام
خوببببببب تولد بابک رو هم که سورپرایز کردیم به هوای این که قراره بریم با هم رستوران و آترین رو بزاریم پیش عما و گوجه؛ رفتیم خونشون و یاسی با کیک در رو باز کرد و جای همگی خالی خیلی خوش گذشت فقط آترین حسابی مامانی شده بود و تا یک لحظه از جلوی چشماش دور میشدم کلی مامانی مامانی میکرد.
۳شنبه هم با هانا و ماهان و خاله هاله رفتیم نهار بیرون :باگت و آترین به هاله میگه خاخال و بعدش هم رفتیم با ایل و تبار دفتر همایون که آترین از تو راهرو داد میزد دایی دایی.
۵شنبه هم مهمونی فارغالتحصیلی هانا جون بود و به آترین که خیلی خیلی خوش گذشت و کلی رقصید و یک بند صدای آهنگ رو زیاد میکرد خودش رو هم قاطی ماهان و رایان کرده بود و حسابی با بزرگها بازی کرد.
دیشب هم با نیلوفر و رضا و آرنیکا رفتیم پارک آب و آتش و بعدش هم رستوران پستو تو راه چوبی که اینقدر آترین بازی کرد و دوید و راه رفت و آتیش سوزوند که تا ساعت ۱۱ و نیم امروز خواب بود.
از کارهای جدید آترین جون: کفش رو خودش انتخاب میکنه؛ جوراب رو خودش انتخاب میکنه؛ پله های خونه رو خودش میره پایین؛ آهان داشت با بابامحمد پای تلفت صحبت میکرد و داشت تعریف میکرد که عموش اینها اینجا بودن(فیلم عروسیشون رو دیدیم و آترین میرقصید) میگفت: عما گوجه اواده بعد تلن رو میزاشت رو میز و شروع میکرد به رقصیدن؛ حرفهاش هم که بابامحمود تموم شد گفت بابادون من شه(مامان شهناز) خواااااااااام
خلاصه کلی هم با شَه صحبت کرده بعد یه چیزی ورداشته گرفته جلوی تلفن و میگه شَه این شیییه؟؟؟
شمال اردیبهشت ۹۲
تولد آترین و بابالی اردیبهشت ۹۲
آترین خوابالو تو تختخواب ما(هر شب نصف شب بلند میشه و میاد بین ما میخوابه)
اینم مدل دستش(دست چپش) که عین من میزارتش
خونه هستی(امیرحسین پوریوسفی)
پسری که زیاد شیطونی کنه لپاش قرمز میشه بعدش هم وسط هال اینجوری میشه