آترینآترین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

آترین

17 مهر 92

سلام اولا این که آترین جون دیگه جمله میگه: آخ دکمم باز شد. آتی مال بابا نیست مال مامانه. دوما این که آقا شده(بزنم به تخته و چوب و در و دیوار و ....) شبها که بین ما میخوابه و بعد که خوابش برد میزاریمش تو تختش و همون جا میخوابه. سوما عکسهای شهریور ٩٢ آترین و عمو فرید و بابا جون تو عروسی بهارناز جون آترین و متین روز ئاتختی بهارناز جون" روزی که باباهاشون رو به اضافه یک جماعت مردانه دیوونه کرده بودن تولد پارسیا جون: کیدزلند باشگاه انقلاب دربند سه تا پسر خوشگل که یکیشون از همه شیطونتره ...
17 مهر 1392

۱۳ مهر ۹۲

اینم از پشت مغازه کیاگالری که آترین خیلی شیک رفت بغل آقایی که در رو نگه میداشت و اصلا انگار نه انگار که مامان و باباش اون پشت وایسادن؛ فقط میخواست بره تو حالا نمیدونم چه کار واجبی داشت میخواست واسه دوست دخترش خرید کنه نمیدونمممممم   متین و آترین خونه عمو خانم حسن‌ولی که اونشب کلی با هم دعوا کردن چون جفتشون خوابشون میومد اما آترین رو هرکاری کردم نخوابید اما تا متین خوابید آترین بلند بلند راه میرفت و میگفت متین خوااااااامم چند روزی که ماهان جون اومد خونمون و به آترین و به ما خیلی خیلی خوش گذشت ...
14 مهر 1392

۸ مهر ۹۲

پریشب آترین پاهاش رو میکرد زیر لحاف و میگفت ا پاها کوشش؟ بعد لحاف رو میزد بالا و میگفت دالی موشه از دیشب هم سرما خورده و حسابی بداخلاق شده و خدا به داد من برسه  رستوران شبهای شیراز مرداد ۹۲ عمو هانی و بابا بابک ...
8 مهر 1392

6 مهر 92

چند روزی که هانا جون اومد خونمون و خیلی به همه ما خوش گذشت مرداد ٩٢ خونه عمو محمد رستوران پستو با هانا جون (اینقدر خلوت بود که فقط خودمون بودیم ۴تایی و کلی با هانا خندیدیم) پاساژ البرز: اینم طرز ایستادن روی صندلی با دور دهن بستنی ای هانای خوشگل عشق و جون و عمر من  کیدزلند شهرک غرب؛ با متین و هانا جون و آترین؛ بچم اینقدر خونه داره که نگو یا داشت ظرف میشست یا جارو میکرد یا غذا میپخت یا اتو میکرد؛ واییییییییییییی که خوش به حال زنش ...
6 مهر 1392

۳ مهر ۹۲

سلام ممنون از تبریکای قشنگ شما دوستای گلم یک چیز بامزه بگم از آترین؛ من همش حالت تهوع دارم و همش در حال سرفه کردن و .... به سمت دستشویی هستم؛ حالا آترین هم تا مثلا آبی چیزی میخوره که میپره تو گلوش و سرفش میگیره؛ میدوه به سمت دستشویی و اونجا سرفه میکنه دیشب هم رفته بودیم بوکا جای همه خالی؛ آترین هم میخواست گارسون رو صدا کنه میگه آقا؛ آقا جون بیا آترین و متین و مانی تو یک روز خوب تو کیدزلند نیاوران مرداد ۹۲: آترین نمیزاشت که متین ر بغل کنم ولی خودش قشنگ میرفت بغل گلناز مینشست و هلو میخورد و یکبند هم میگفت مانی مانی متین خوشگل   اینم یه پسر لخت خوش تیپ اینم آتی خوشگل با بلوز خوشگلش که عمو فرید واسش سوغاتی آورده...
3 مهر 1392

اول مهر 92

سلام، عکسها از حدود یک ماه پیشه که آترین رفت سلمونی برای بابا مه و مامان شه خودش رو خوشگل کنه روزی که آترین و مامانش رفتند آلمان (فرودگاه). من و عمانی و عمما در دفتر آترین در شافرات با جست معروفش آترین در شمولدر پارک و تاپ بازی آترین خسته بابا و عمما در استانبول blue mosque آترین و آب بازی روزی به یاد ماندنی در ونیز هلند (Giethoorn) آترین و شیطونیاش بازم ژست معروف آترین در شمولدر پارک روزی به یادماندنی تر در مطب دکتر ! :-)   ...
1 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین می باشد